گفتار اول - امکان شناخت
به این چند گزاره خوب دقت کنید:

انسان می تواند اشیا را بشناسد.

انسان می تواند اشیا را همان گونه که هستند بشناسد.

انسان نمی تواند اشیا را همان گونه که هستند بشناسد.

شناخت انسان می تواند خطا و اشتباه باشد.

شناخت انسان همواره خطا و اشتباه است.

انسان فقط می تواند همین امور محسوس[1]  و قابل تجربۀ حسی را بشناسد.

انسان در شناخت امور محسوس هم همواره خطا می کند

انسان علاوه بر امور محسوس، امور نامحسوس را هم می تواند بشناسد.
به نظر شما کدام یک از این گزاره ها درست است؟ (جلوی هر گزاره ای که آن را صحیح می دانید، علامت بزنید.)
 
یکی  از ویژگی­های انسان، شناختن است.  ما اشیا و پدیده های پیرامون خود را شناسایی می کنیم و از طریق این شناخت با آنها ارتباط برقرار کرده و از آنها استفاده می­نماییم. ما اشیا و افراد را می بینیم، صدای آنها را می­شنویم و با حواسمان بسیاری از ویژگی های آنها را حس می­کنیم. اینکه ما با دیگری سخن می­گوییم، اینکه به سمت چیزی می رویم یا از چیزی دور می شویم اینکه می کوشیم از خطرها فاصله بگیریم و به سمت چیزی برویم که به آن تمایل داریم همۀ اینها ناشی از دانستن و شناختن است.
علاوه بر اینها ما گاهی دربارۀ اموری برتر از حواسمان هم، فکر می کنیم؛ مثلاً دربارۀ گذشته و آینده، یا دربارۀ موجودات نامحسوس و جهانی غیر از جهان مادی می اندیشیم و در این زمینه ها نظر و باوری هم داریم. بنابراین شکی نیست که ما موجودی هستیم که از خود و جهان پیرامون خود شناختی داریم.
همچنین می دانیم که شناخت ما از جهان، امری است که به تدریج حاصل می شود. به عبارت دیگر ما از آغاز تولد همه چیز را نمی دانیم، بلکه گام به گام با پدیده های جهان آشنا می شویم؛ یعنی با عمل آموختن و یادگیری، در مسیر شناخت پیش می رویم.
همچنین ما می دانیم که علی رغم گستردگی شناخت و فهم ما از جهان و خود، شناخت ما در مجموع محدود است؛ یعنی ما آگاه هستیم که در کنار آن دانسته ها و آموخته ها، حقایق فراوان دیگری هم در عالم هست که آنها را نمی دانیم و نمی شناسیم. علاوه بر این، گاهی متوجه می شویم که بعضی از چیزهایی که فکر می کردیم آنها را می دانیم، درست نبوده و ما در موردشان دچار خطا شده ایم. چنان که گاهی متوجه می شویم که افراد مختلف دربارۀ موضوع واحد، نظرها و باورهای متفاوت دارند.
تأمل دربارۀ مسائل مربوط به شناخت، موجب می شود تا پرسش هایی دربارۀ ابعاد گوناگون شناخت برای ما پیش بیاید؛ پرسش هایی مانند اینکه شناخت چیست؟ آیا شناخت اساسا ممکن است؟ شناخت های ما تا چه اندازه ارزش دارند؟ راه های شناخت کدام اند؟ قلمرو شناخت چیست؟
»معرفت شناسی «بخشی از فلسفه است که به خود پدیدۀ شناخت می پردازد و می کوشد به این گونه پرسش­ها پاسخ دهد. معرفت شناسی همیشه جزئی از فلسفه بوده است. هنگامی که فیلسوفی دربارۀ موضوعاتی مانند هستی، جهان و انسان می اندیشد، ناگزیر دربارۀ خود اندیشیدن و شناخت نیز دیدگاهی دارد.
در گذشته برخی از مباحث معرفت شناسی در ضمن مباحث فلسفی طرح می شد امّا امروزه به علت طرح پرسش های جدّی و جدید دربارۀ معرفت و ظهور دیدگاه های گوناگون، این بخش از فلسفه به صورت شاخۀ مستقلی درآمده که به آن » نظریۀ معرفت « یا » معرفت شناسی [2]«می گویند
چیستی معرفت
معنا و مفهوم معرفت و شناخت، چنان روشن است که نیازی به تعریف ندارد. وقتی که از کودکی می پرسیم «می­دانی توپت کجاست ؟» و او می­گوید؟ «آری می­دانم» نشان می دهد که او  نسبت به معنای  «می دانم» آگاه است. اگر ابهامی هم از جهت کلمه و لغت باشد، حداکثر با بیان معادل لغتی (مترادف) ابهام رفع می شود.  مثلاً می گوییم معرفت یا شناخت، همان دانستن و آگاهی نسبت به چیزی است. به عبارت دیگر، وقتی کسی می گوید، «توپ آنجاست» بدین معناست که او به وجود توپ در آنجا آگاه و عالم است و ماباِزای آگاهی او، یک توپ است که در آنجاست.
امکان معرفت
آیا ما می توانیم اشیا و موجودات جهان را بشناسیم و به آنها علم پیدا کنیم؟ شاید از این پرسش تعجب کنید و بگویید این یک امر بدیهی و روشن است و نیازی به تحقیق و پیدا کردن دلیل ندارد. همین که ما با طرف مقابل خود صحبت می کنیم، یا لیوان آبی را بر می­داریم و می نوشیم، یا از عمل کسی خوشحال یا عصبانی می شویم، گویای آن است که ما قدرت شناخت داریم؛ در غیر این صورت، ممکن نبود ما عملی انجام بدهیم. امّا جالب است بدانیم به دلیل مسائلِ پیچیده ای که در زندگی انسان ها وجود دارد، گاهی همین امر بدیهی نیز چه در گذشته و چه در زمان حاضر، انکار شده است.
آری، امکان معرفت یک امر بدیهی است. همین که اکنون این مقاله را گشوده ایم و می خوانیم، به دلیل وجود هزاران هزار علم و معرفت در ماست. ما وجود خودمان را درک می کنیم، وجود افراد و اشیای پیرامون خود را حس می کنیم و کمترین تردیدی نداریم که اشیایی در پیرامون ما هستند. بنابر این کسی به طور طبیعی در امکان اصل معرفت شک نمی کند.
البته ما می دانیم که حقایق بسیاری هم هست که ما نمی شناسیم. همچنین ممکن است ما در توانایی خود برای شناخت برخی امور شک کنیم و مثلاً با خود بگوییم که «آیا ما می توانیم به همۀ اسرار مغز پی ببریم؟» امّا این شک، غیر از شک در امکان اصل شناخت است.
پس هم معنای معرفت و هم امکان رسیدن به شناخت و معرفت برای هر انسانی روشن است. بنابراین شکّاکیت مطلق، یعنی شک در اصل دانستن و همۀ دانسته ها، امکان پذیر نیست و اگر کسی چنین نظری بدهد، گرفتار یک تناقض شده و همین نظر او با شک مطلق ناسازگار است.
یک نشانۀ روشن
از آنجا که بشر به طور طبیعی به امکان شناخت خود و پدیده های دیگر باور داشته و وجود اشتباه را به معنای ناتوانی بشر در کسب معرفت تلقی نمی کرده، از ابتدای زندگی خود روی زمین، برای درک جهان تلاش کرده و معرفت و شناخت خود را افزایش داده است. سرعت این افزایش نیز روز به روز بیشتر شده است، به طوری که می گویند در سال 1398 هجری شمسی نیمة عمر علم در جهان به سه هفته می رسد؛ یعنی هر سه هفته یک بار 50% دانش جهان کامل تر می شود. همین افزایش پیوستۀ علم، نشانۀ توانایی بشر در شناخت اشیای پیرامونی است.[3] لازم به ذکر است که دانش بشر به دو صورت پیشرفت می کند و کامل تر می شود:
اوّل- با دستیابی به دانش های جدید دربارۀ اشیا؛
دوم- از طریق پی بردن به اشتباهات گذشتگان و تصحیح معلومات آنها.
به طور مثال از زمان بطلمیوس تاکنون، دانش ما دربارۀ نظام کیهانی و ستاره ها و سیّاره ها پیوسته هم تکمیل و هم تصحیح شده است. منجمان قدیم می دانستند که خورشید و ماه کراتی هستند که در آسمان قرار گرفته اند؛ امّا فکر می کردند که این دو کره به دور زمین می گردند. دانشمندان بعدها فهمیدند که فقط ماه است که دور زمین می گردد و زمین خودش همین وضعیت را نسبت به خورشید دارد؛ یعنی زمین دور خورشید می چرخد. اینجا اشتباه منجمان قدیم اصلاح شد و نظر دیگر آنها که درست بود، باقی ماند.
علاوه بر این، منجمان به تدریج متوجه شدند که سیارات دیگری هم به دور خورشید می گردند که همراه با زمین منظومۀ شمسی را پدید آورده اند. بدین ترتیب، دانش نجوم کامل تر شد. مدتی بعد دانشمندان پی بردند که نه تنها زمین در حال گردش است، بلکه خورشید و سیاره های پیرامون آن، )یعنی کلّ منظومۀ شمسی( نیز در فضای بی کران در حال حرکت اند (و جرم فضایی ساکنی تا به حال مشاهده نشده است). این نیز به معنای کامل تر شدن دانش قبلی بود. همین چرخۀ تکمیل دانش نجوم همچنان ادامه دارد و ممکن است به نتایج جدیدتری برسد.
 
 
[1] - امور محسوس، اموری هستند که با حواس قابل درک هستند. محسوسات همۀ پدیده های جهان مادی را دربرمی گیرد؛ پدیده هایی مانند ستارگان، درختان و رنگ ها. الکترون ها و امواج و نظایر آن نیز که با دستگاه ها و ابزار قابل درک هستند جزء امور محسوس هستند. امور نامحسوس، موجودات غیر مادّی هستند که نه با حواس و نه با ابزاری که با حواس کار می کنند، قابل درک نیستند؛ مانند فرشتگان.                                                                            برگرفته ازفرمایشات علامه استاد ایمان ضرابی(حفظه الله)

شناخت ,معرفت ,دربارۀ ,جهان ,انسان ,امور ,تواند اشیا ,امور محسوس ,معرفت شناسی ,بشناسد انسان ,جدید دربارۀ منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دکتر بقایی قیمت تمامی ادویه جات هندی و ایرانی حهت خرید ادویه تخفیف ویژه خیابون پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان آلفا 11 مراقبت از پوست آسمان صورتی وبمسترفا